فرشته ی تو دلی من
همه وجودم..
چند روزیه که میخوام واست بنویسم..از دلتنگی این روزام برای تو..تویی که هنوز حتی وجودت و خیلی حس نکردم تو بدنم ولی تو روحم تو قلبم هر جا که نگاه میکنم حضور داری..
اولین بار بعد مثبت شدن ازمایشا بود که خانم دکتر ضربان قلب کوچولوت و توی سونو شنید و گفت که خدارو شکر صحیح و سالمی..قبل از نوبت ملاقات دومم با دکتر بود که یه روز از پله های خونه سر خوردم و خدا میدونه که تو اون لحظه قلبم برات از جا دراومد و فکر کردم بهت آسیبی رسیده ولی خدارو شکر رفتم دکتر و گفت که قلب کوچولوت میزنه و تازه داری تکون هم میخوری..وای که چقدر ذوق کردم از تصور اینکه داری حرکت میکنی تو وجودم...
اگه بخوام از حال این روزام برات بگم بیشتر درگیر حالت تهوعم و گرسنگی..فرشته ی من بنظرم تو خیلی تپلی هستی که من اینهمه گرسنه میشم
دکتر برام ازمایش غربالگری نوشت که 17 تیر انجام بدم..شاید بهم بگن که تو دخملی مامان هستی یا پسملی..هر چی که باشی چراغ خونمونی .. گل و گلدونمونی...