روزهای قشنگ تابستان 96

همه وجودم چند وقتیه که میخوام برات بنویسم ولی اینقدر این مدت سرگرم کار و خونه و اینا بودم و حالم دگرگون که وقت نکردم بنویسم برات..هرچند که هر لحظه توی دلم و ذهنم وجود داری و لحظه به لحظه باهات مشغول حرف زدنم..
غربالگری اول 17 تیر:
صبح روز 17 تیر یه روز خیلی خوب بود هوا عااالی من و بابا مرتضی رفتیم سونوگرافی دکتر خدا رحمی برای غربالگری..بی نهایت ذوق داشتیم از اینکه میخواستیم برای اولین بار ببینیمت من رفتم داخل و دکتر سونو کرد و اولین بار دیدمت..وای تو عشق همه ی زندگی من با اون دست و پاهای کوچولوت..ضعف کرده بودم برات..یه لحظه هم چشم از مانیتور بر نداشتم و دکتر صدای قلبت و برام گذاشت وای که چقدر خوبی تووو..قربون اون قلب کوچیکت برم..به دکتر گفتم میخوام همسرم هم بیاد داخل و بابا رو صدا زدن و اومد و صدای قلبت دوباره پخش شد..وای بابا جون ذوق زده شده بود و چشاش برق میزد..دکر همه اجزای بدنت و نشونمون داد و ما ذوق زده از وجودت...
در مورد جنسیت هم از دکتر پرسیدم و گفت که تو احتمالا دخملی مامان و بابا باشی..اشکا بند نمیومد از خوشحاالی..الانم که مینویسم برات چشام پره..نه اینکه دلم بخواد حتما دختر باشی ها نه..فقط نمیدونم چرا قلبم هری ریخت از تصور دختر بودنت ..بابایی هم اون ور چشمک زد بهم  همون روز آزمایش غربالگری و هم انجام دادیم و کارامون تموم شد.
دیگه از اون روز کارمون شده دیدن عکسای سونو گرافی .. قربون صدقه صورت ماهت میریم هر لحظه...
راست غربال دوم و هم انجام دادم و امروز و فرداس که جوابش بیاد..از خدا میخوام همه چی خوب پیش بره ... دلم به دلت بنده میوه ی من..خدا همه نی نی ها رو حفظ کنه